همه خوبن

گذشته ام از فریادها

من فرزند بهت ام

فرزند سکوت

مرا با سکوتت همراهی کن

با من حرف نزن

مرا میهمان آهی کن ...

همه خوبن...

پیدایش ام در امواجِ نیستی بود

پروردگارمعدم

قصه ام تکرارهای بی تکرار بود

شعرم پُتک

دریایم تلاطم دیروز ها بود

فردایم دیروز

مسیرم تنیدگی کوبیدن ها بود

کوچه ام لزج

حوالی ام رقص وخامت های چسبناک بود

چسبناکی ام مریض

خستگی ام نقد بیرون و درونم بود

بهارم محو

غلامانم برده من بودند

من برده غلامانم

سید علی هاشمی

همه خوبن...

 من چیزی نمی دانم

سرگشته و حیرانم

عقلی به سرم دارم ؟

من هیچ نمی دانم

من مرده و بی هوشم

آزرده و بی حالم

در یک قدمی ماندم

من هیچ نمی دانم 

عشقی به دلم دارم

گوید بروم با سر

اصلی به سرم دارم

گوید نروم هی دَم

من هیچ نمی دانم

درمانده و بی جانم

جانکاهم و در راهم

با یک دو دلی ماندم

من هیچ نمی دانم

شب ها همه در خوابم

روز ها همه در کارم

من بی شب و بی روزم

من هیچ نمی دانم ...

سد علی هاشمی

همه خوبن - سید علی هاشمی

همه خوبن...

با من از خواب بگو

از نور مهتاب بگو

فرصتی نیست عزیز

از دل بی تاب بگو

با من از جان بگو

از کم و طغیان بگو

هیچ از هیچ مگو

از غم و عصیان بگو

با من از یار بگو

از شب بیدار بگو

شب همان منتظر است

از ره هموار بگو

با من از خواب بگو

از نور مهتاب بگو

فرصتی نیست عزیز

از دل بی تاب بگو

سید علی هاشمی

دلنوشته

همه خوبن...

به کجا می شود از غم کفنی از بر من ساخت ؟

و به روی تن بی جان من انداخت

به چه اندازه بمیرم ؟ به چه اندازه بمانم ؟

سُم اسبان شیاطین تا کدام وهله ای در تاخت ؟

منِ اینگونه چه سود و چه شود عاید این بخت

به خدا بخت من این نیست که شود یک سره در باخت

قصه آمدنت هم شده است قصه بی ته

به کجا می شود از غم کفنی از بر من ساخت ؟

همه خوبن - سید علی هاشمی

سید علی هاشمی

همه خوبن...

کُنجِ عمیقی در کُنهِ نگاه من نهفته است

چنان که ثانیه ها شمرده است

دلیر و مرد نامداری ز جَرگه ما ، قصه الظهور مولا را گفته است

من هم چنان در کمین نور

قلبم خویشتن را به فردا ها سپرده است

بی مهابا ترین مفهوم تاریخ است ؛ انتظار

این گل پژمرده با ظهور مهدی (عج) شکفته است

همه خوبن - سید علی هاشمی

سید علی هاشمی

همه خوبن...

من هستم تا آن جایی که همه چیز هیچ است

هیچ با من است

علم الم با هیچ محشور است

هیچ با منِ هیچگونهِ بی فریادِ کُنج آگین است

این منم

سرد

سرد

سرد

هیچ

همه خوبن - سید علی هاشمی

سید علی هاشمی

همه خوبن...

کنارش نشسته بودم

نماز می خواند

قول داده بود که بعد از نماز ، برایم کمی شعر بخواند

اما برای من ، همان چادر گُلی و تسبیح فیروزه ای و سجاده ای با دست های نوازش آفتاب ، شعر بود

همه خوبن - سید علی هاشمی

سید علی هاشمی

همه خوبن...

تا من فاصله ای نیست

گامی بردار به سویم

شده ایم بی تو تظاهر

من و این هلهله جام و سبویم

کوچ بی علت نیارد آن خدای عِز و تکریم

از مسیرت سوی کویم

ما به کویَت آز و حرصیم

نیم نگاهی کن به رویم

آمدیم هر جا که برگشتیم به دیروز

حال ، اکنون نوبت توست

گامی بردار به سویم ...

همه خوبن - سید علی هاشمی

سید علی هاشمی

همه خوبن...

شب خواب است و ما بیدار تا بگوییم ما کمی از خود تا بفهمیم ما چرا هستیم ؟ تا بفهمیم ما شدیم بی یار شب خواب است و ما عاشق چه سود از این دل عاشق ؟ شب خواب است و ما عاشق ؟ مسیرِ جانکاه خواهد دل فارق شب خواب است ما مستیم ما مستیم و هوشیاریم که ما را این چنین می خواست ؟ کجای شعرمان هستیم ؟ شب خواب است ما گریان پس با ما بمان ای جان که بی تابانه می مانیم که حتی تن شود عریان شب خواب است و ما در کوچ قصد بازگشتن نیست گرمِ راه و آمالیم بِگو این نوش ما هست پوچ شب خواب است و ما پنهان سری با نو دلان داریم که ما را این چنین می خواست ؟ که باشیم ما در این زندان شب خواب است و ما فریاد شب خواب است و ما فریاد شب خواب است و ما فریاد شب خواب است و ما فریاد ... همه خوبن - سید علی هاشمی سید علی هاشمی همه خوبن...ادامه مطلب